جدول جو
جدول جو

معنی درخور آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

درخور آمدن
(خَ زَ دَ)
شایسته بودن. سزاوار بودن. لایق بودن. مناسب بودن. متناسب افتادن. موافق افتادن. رفاء. لبق. موافقه. (دهار). وفاق. (ترجمان القرآن جرجانی) :
کم فضولی کن تو در حکم قدر
درخور آمد شخص خر با گوش خر.
مولوی.
لیق، درخور آمدن چیزی با چیزی. (دهار) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ رَ / رُو کَ دَ)
لایق آمدن
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ تَ)
از سر به زمین افتادن. لغزیدن بطرف زمین. در اصطلاح امروز، سکندری رفتن. (فرهنگ لغات و اصطلاحات مثنوی). کب. به سر درآمدن:
گفت من بسیار میافتم برو
در گریوه و راه و در بازار و کو
خاصه از بالای که تا زیر کوه
در سر آیم هر زمانی از شکوه
در سر آیم هر دم وزانو زنم
پوز و زانو زآن خطا پرخون کنم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ کَ دَ)
فرمان رسیدن:
چو دستور آمد به دستور شاه
که گیرد دواسپه سوی روم راه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
سخت آمدن. صعب آمدن. دشوار آمدن: ملک را این سخن دشخوار آمد فرمود تا مصارعت کنند. (گلستان سعدی).
وآنکه در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زینهمه شک نیست که دشخوار آید.
سعدی (گلستان).
و رجوع به دشخوار شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ گِ رِ تَ)
داخل شدن. وارد گشتن:
خاصترین محرم آن در شدم
گفت درون آی درون تر شدم.
نظامی.
یا از در عاشقان درون آی
یا از در طالبان برون رو.
سعدی.
- درون آمدن از پای، از پای درآمدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ناتوان گشتن:
چو هولک بر دو چشم دلبر افتاد
درون آمد ز پا آن سرو آزاد.
؟ (از لغت فرس اسدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از در خور آمدن
تصویر در خور آمدن
سزاوار بودن لایق بودن شایسته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنظر آمدن
تصویر درنظر آمدن
پذیرفته شدن چشم را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشخوار آمدن
تصویر دشخوار آمدن
دشخوار چیزی برکسی سخت آمدن بر وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاخور آمدن
تصویر فاخور آمدن
لایق آمدن شایسته بودن
فرهنگ لغت هوشیار